Thursday, January 18, 2007

خنده

مرد جوانی که می خواست راه روحانی را طی کند به سراغ کشیشی در صومعه اسکتا رفت.کشیش گفت تا یک سال به هر کس که به توحمله می کند پولی بده .تا 12 ماه هر کس به جوان حمله می کرد جوان پولی به او می داد.آخر سال باز به سراغ کشیش رفت تا گام بعدی را بیاموزد.کشیش گفت به شهر برو وبرایم غذایی بخر.همین که مرد رفت پدر خود را به لباس یک گدا درآوردو از راه میانبر به کنار دروازه شهر رفت.وقتی مرد جوان رسید پدر شروع کرد به توهین کردن به او.جوان به گدا گفت :عالی است!یک سال تمام مجبور بودم به هر کس که به من توهین می کردپول بدهم.اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم.بدون آنکه یک پشیز خرج کنم.پدر روحانی وقتی صدای جوان را شنید رو نشان دادوگفت برای گام بعدی آماده ای.چون یاد گرفته ای به روی مشکلات لبخند بزنی

4 comments:

Anonymous said...

21mehr.comشهلا
.نوشته جالبی بود

Anonymous said...

21mehr.comشهلا
ادیت کردم لینکت را
ولی فکر نمیکنم بی معرفت باشم
فقط کمی گرفتارم

Anonymous said...

به صد تایی وبلاگ از صبح سرزدم خوشحالم یکی اونی که می خواستم بشنومو نوشته.آره قدرت لبخند زدن رو ندارم ولی سعی می کنم.

Anonymous said...

خوشحالم که اینجا جملات قشنگی ازیکی از نویسنده های مورد علاقمو می خونم!مرسی!