Tuesday, January 16, 2007

مرگ زيباست!

و امروز ديوار شکست

از پس تنهايی

پنجره ها می خوانند کلام تنهايی را

کيست که مرا ببيند

عشقم را حرفم را

روزی که گلدانی شکست

مادرم گفت حيف بود

خواهرم گفت زيبا بود

برادرم گفت مال من بود

پدرم گفت يادگار بود

اما روزی که قلبم شکست

در ميان تنهايی سکوت

کسی نگفت حيف بود , جوان بود

همه می گويند دوست دارم

همه عشق را می بينند

همه ادعايی دارند

همه را می دانم

همه از روست . همه از تصويری

فردايی نيست

خواهم رفت

مرگ زيباست !!!

ازوبلاگhttp://hadi-online.persianblog.com

1 comment:

Anonymous said...

aghaye dr,zendegy kheily zibatare .harchizy ro mitunim ziba ya zaesht bebinim.
hame chy bastegy be noe negahe ma dare.