Friday, February 2, 2007

اب حيوان


آب حيوانش ز منقار بلاغت می چکد
زاغ کلک من بناميزد چه عالی مشرب است !
توضيح کوتاهی در مورد بيت بالا :
حافظ غزلی دارد که اينگونه آغاز می شود :
آن شب قدری که گويند اهل ِ خلوت امشب است
يارب اين تأثير ِ دولت در کدامين کوکب است
تا به گيسوی تو دست ناسزايان کم رسد
هر دلی از حلقه ای در ذکر يارب يارب است
.........................
.........................
..........................
و آخرين بيت که مورد نظر ماست اينگونه است :
آب حيوانش ز منقار بلاغت می چکد
زاغ کلک من بناميزد چه عالی مشرب است !
در اسطوره ها آمده است که :
چون اسکندر به طلب آب حيوان به ظلمات رفت ، آنجا ده هزار چشمه ی جوشان يافت که يکی از آنها آب حيوان ( = آب زندگانی جاويد ) بود . اسکندر تمامی چشمه ها را آزمون کرد ، اما چشمه ی مطلوب را نيافت .ولی در اين ميان دو برادر که خضر و الياس باشند ، چشمه را يافتند و پس از نوشيدن آب حيات مَشکی از آن آب برای اسکندر برداشتند و بيرون آمدند . اما چون اسکندر هنوز بيرون نيامده بود ، آن مشک را بر درخت سروی آويختند تا اسکندر از آن بنوشد و زندگی جاويد يابد . در اين هنگام کلاغی (= زاغی) تشنه آمد ، با چنگال مَشک را پاره کرد و آب در منقار گرفت تا بنوشد و همچنانکه می نوشيد ، آب از منقارش فرو می چکيد .
حافظ در اين بيت جاودانگی کلک شاعرانه ی خود را به منقار آن زاغی تشبيه کرده است که بلاغت ( = آب حيات ) از آن می چکد و زندگی جاويد يافته است و براستی هم که درست می گويد .
نکته ی ديگر کلمه ی بناميزد است که همان ( به نام ايزد ) می باشد و جا دارد که گفته شود در بسياری از ديوان های حافظ از جمله ديوان حافظ به تصحيح احمد رضايی هم به همين صورت يعنی ( به نام ايزد ) نوشته شده ..

2 comments:

Anonymous said...

سلام...هم داستان زن حیله گر و هم مطلب جدیدتون هر دو جالب بود.....موفق باشید.

Anonymous said...

جالب بود هر دو
و خيلي هم پر تامل
مرسي كه دعوت كردي گرامي دوستم
كاش منبعشو هم مينوشتي
منتظر كاري زيبات هستم