Friday, July 20, 2007

قصه شمع ها

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد

صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ

کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی

خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و

بعد خاموش شد. »


شمع دوم گفت: « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی

ندارد برای همین من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش



تذکره:نمی دونم من که به کسی کاری ندارم ولی کدوم ادم فضول میاد اینجا واسمکامنت میذاره یادم نمیاد تو دنیای مجازی مزاحم کسی شده باشم وکل کل کنم
میدونم این کامنت پنجم رو اون همکلاسی جغدصفتم که وبلاگش رو فقط رو پیشونیش نذاشته و همه جا تبلیغ می کنه اینجا گذاشته من که کاری بهش ندارم پس باز هم می نویسم

کرد.


وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه کفت: « من عشق هستم

توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند

و اهمیتم را نمی فهمند، آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین

کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی

درنگ خاموش شد . کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی

سوزند. او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید،

پس چرا دیگر نمی سوزید؟» چهارمین شمع گفت: « نگران نباشید، تا

وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را

روشن کنیم. من امید هستم. » چشمان کودک درخشید، شمع امید را

برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد

6 comments:

Anonymous said...

اينو خونده بودم اما پست قبليت در حالي كه منتظر بودم صفحه كامنتا باز شه نظرمو جلب كرد برم ببينم اونو نخوندم؟

Anonymous said...

من شما رو با ايجازه لينك كردم...

Anonymous said...

وبلاگ رسمی طرفداران سیاوش قمیشی به شما پیشنهاد تبادل لینک می نماید در صورت تمایل لینک ما را با نام طرفداران رسمی سیاوش قمیشی قرار دهید سپس به ما اطلاع دهید تا ما نیز لینک شما را در وبلاگمان قرار دهیم ، با سپاس.

Anonymous said...

سلام دوست تازه
من پستت رو تو خط خوردگی ها خوندم و همون جا هم برات کامنت گذاشتم
عالی بود همکار

Anonymous said...

خسته نمي شوي از اين همه اظهار فضل و معلومات

milad said...

نمی دونم من که به کسی کاری ندارم ولی کدوم ادم فضول میاد اینجا واسمکامنت میذاره یادم نمیاد تو دنیای مجازی مزاحم کسی شده باشم وکل کل کنم
میدونم این کامنت پنجم رو اون همکلاسی جغدصفتم که وبلاگش رو فقط رو پیشونیش نذاشته و همه جا تبلیغ می کنه اینجا گذاشته من که کاری بهش ندارم پس باز هم می نویسم